....SADNESS
باز هم شب........
باز هم سیاهیش........
باز هم سکوت پر صدایش.........
باز هم قلم که در دستانم اشک میریزد.....
مهتاب هم برای رفتن.......
بیتابی میکند........
فکر خواهم کرد.......
بلند و پر صدا.........
فکری که گوش دنیا را کر کند...........
سوالی برایم پیش امده..........
خدایا........
اینجادنیاست؟........
برزخت نیست؟........
پس چرا شب و روز در اتشش میسوزم؟.......
دنیای تو برای من جهنم است........
لبریز شده ام.........
لبریز از بغضی طوفانی..........
اشک هم برایم اشک میریزد.......
دلم هوای تازه میخواهد.............
چوپان دوره گرد را هم که میبینم........
گریه ام میگیرد........
به اسمان نگاه میکنم........
بغضش را میبینم.........
سیل راه می افتد.........
میفهمم.........
اسمان هم نتوانست جلودار بغضش شود..........
او هم مانند من........
درد دارد........
درد.......
یک درد تلخ.......
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت من چیه؟
آمار سایت
لینک دوستان