loading...
وبلاگ عاشقانه اسماعیل معصومی
اسماعیل معصومی بازدید : 30 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)

زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای. اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی. تنهای تنها ،

.

.

.

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !

امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .

.

.

همیشه آدم وقتی به همدیگه فکر میکنن که تنها میشن

کسی واقعا عاشقه که وقتی همه پیششن

به اونی فکر میکنه که رفیق تنهایی هاشه . . .

زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای. اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی. تنهای تنها ،

.

.

.

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !

امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .

.

.

.

همیشه آدم وقتی به همدیگه فکر میکنن که تنها میشن

کسی واقعا عاشقه که وقتی همه پیششن

به اونی فکر میکنه که رفیق تنهایی هاشه . . .

.

.

.

درویش کوچه های تنهاییم ، کاسه گدایی مرا ، سکه ی نگاه توکافیست

.

.

.

بوی دلتنگی میدهم…

حتی بهار هم پیله ی تنهایی ام را به روی پروانه هایش نمی گشاید . . .

.

.

.

تنهایی استخوان سوز است ، حتی در عاشقانه ترین ساعتها . . .

.

.

.

شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی تنهایی ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ماهی دور از دریا . . .

.

.

.

نرو تنهام نذار با درد و غم هام / اگر چه دلخوری از خیلی حرفام. به قرآنی که از سایه اش گذشتم / به جون هر دوتامون خیلی تنهام . . .

.

.

.

وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ،

دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ،

من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ،

کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام . . .

.

.

.

نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی . . .

.

.

.

این روزها که می گذرد

یک ترانه تلخ

قصه ی تنهایی های مرا می سراید

سمفونی گوش خراشی است

روزهاست پنبه دگر فایده ندارد

……باید باور کنم

تنهایم

.

.

.

و چه لذتی است در تنهایی

باور نداری ؟

از خدا بپرس . . .

.

.

.

دست بر شانه هایم میزنی تا “تنهایی” م را بتکانی

به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی

.

.

.

بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد

به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد . . .

.

.

.

تو باش ، نه به این خاطر که در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش ، تا در دنیای بزرگ تنهاییم ، تنها ترین باشی . . .

.

.

.

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است . . .

.

.

.

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت . . .

.

.

.

در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی / از من تا تو صد سال راه است و جدایی

حال شب است و غم و تنهایی / افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی . . .

.

.

.

وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم . . .

.

.

.

باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ، ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست ؟

.

.

.

تنهایی و دل تنگی هایتان را پیشفروش نکنید. فصلش که برسد به قیمت میخرند

.

.

.

من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم

و به اندازه هر برق نگاهت نگران ، تو به اندازه تنهایی من شاد بمان . . .

.

.

.

نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام

به قرآنی که از سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام . . .

.

.

.

تورا به یاد آن روز ، تورا به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده

تورا به روز اول بار دیدنت ، تورا به اولین نگاه عاشقانه

تورا به یاد باران روز نیامده ات ، تورا به تنهایی روز رفتنت

تورا به باران روز برگشتنت ، تنهایم مگذار دیگر . . .

.

.

.

آنگاه که تنهایی تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !

.

.

.

تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی

تو رفتی و من ماندم و تنهایی / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی . . .

.

.

.

در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان

و از وجود کسانی که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد

دلیل تنهایی مان

.

.

.

زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی

و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان

و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز

.

.

هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی

شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی

شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی

شهر هفتم : اشک ، آه ، تنهایی

.

.

.

در غریبانه ترین لحظه ی تنهایی خود

چشمهایم را که در آن دریایی از محبت موج میزند به تو خواهم بخشید

تا هیچ گاه به پاکی احساسم شک نکنی

.

.

.

غروب غمهایت را به هر قیمتی خریدارم ، اگر همدم شبهای تنهایی من باشی

.

.

.

و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم

گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت

از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی

نمی رسید مگر ، “تنهایی” ، “تنهایی” ، “تنهایی”

.

.

.

می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی

می بینی که چه صدای خرد شدن دست های خزان شده اش

در دست های “تنهایی” کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند

آه ، پس او چه گوید ؟

.

.

.

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ، ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

.

.

.

هرکس به میزانی که “تنهایی” نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است

.

.

.

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من ، وابستگی ام را به تو باور کردم . . .

.

.

.

من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی

ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی

.

.

.

وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال

اما دیده ام ناله ی عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ،

می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد

.

.

.

عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم

تو باش تا در دنیای بزرگ تنهایی ام تنهاترین باشی

.

.

.

بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم “تنهایی” ست

.

.

.

کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می شوم در این تنهایی / لطفا کمی آغوش برایم بفرست

.

.

.

شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی تنهایی ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا

.

.

.

بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم

بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم

.

.

.

عشق زاییده ی “تنهایی” است و “تنهایی” نیز زاییده ی عشق

.

.

.

آنگاه که تنهایی تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده

.

.

.

کسی که در آغوش غم بزرگ شده ، تنهایی بهترین همدم اوست

.

.

.

شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند ، بی رحم ، بیا رحم به تنهایی من کن

.

.

.

دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت ، طبیعت زیباست

نه به زیبایی حقیقت ، حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی ،

جدایی سخت است نه به تلخی “تنهایی”

.

.

هر قطره اشک نشان دل شکستگی است ، هر سکوت نشان “تنهایی” است

هر لبخند نشان مهربانی است ، هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است

.

.

.

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت “تنهایی” م را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد . . .

.

.

.

تحمل “تنهایی” بهتر از گدایی محبت است . . .

.

.

.

درد غریبیست “تنهایی” و بی کسی ، امان از دلی که دلبر ندارد . . .

.

.

.

تو آسمان دنیا هر کسی ستاره داره

چرا وقتی نوبت ماست آسمان جایی نداره

واسه من تنهایی درده  درد هیچ کسی را نداشتن

هر گل پژمرده ای را تو کویر سینه کاشتن

دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم

تا دم لحظهء مردن شعر تنهایی بخونم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد وب سایت من چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 107
  • بازدید کلی : 17,733
  • مطالب وب 1